داستانک
مرد آخرین ضربه را میزند..درخت سرخم میکند و فرود می آید درست در لحظه ای که صدای تقی..آرام برای همیشه می ایستد و پرنده ای که پرواز میکند.
مرد آخرین ضربه را میزند..درخت سرخم میکند و فرود می آید درست در لحظه ای که صدای تقی..آرام برای همیشه می ایستد و پرنده ای که پرواز میکند.
زن گریه میکند و خاک را با مشت گره کرده بر سرش میریزد و زنی عکس میگیرد.
مرد بلند داد میزند و زن نگاه میکند و غذایی که شور میشود.
زلزله می آید ..همه چیز ویران میشود..و کودکی بدنیا میاید.
گرگها دندانهای تیزشان را به زن و کودکش که گوشه ای از ترس خزیده اند نشان میدهند و کودک که میخندد و به مادرش نگاه میکند که لپ هایش قرمز شده است.